شعر در مورد قفل
شعر در مورد قفل
شعر در مورد قفل و کلید ,شعر درباره قفل و کلید,شعر در مورد قفل,شعری در مورد قفل,شعر درباره قفل,شعری درباره قفل,شعر درباره ی قفل,شعر قفل,شعر قفل و کلید,شعر قفل دل,شعر قفل و کلید,شعر قفل در,شعر قفل و زنجیر,شعر درباره قفل و کلید,شعر طنز قفل و کلید,شعر قفل کلید
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد قفل برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
می آیی
خسته
با چمدانی که گویی
دسته اش به دستانت
قفل بسته
کفش های پوشیده
بند های بسته
می آیی
اما آمدنت،شبیه نماندن
درست شبیه رفتن است…
شعر در مورد قفل و کلید
یادت را در دستانم قفل می کنم
و چشم به پنجرهی تلخ
خاطرات شیرین دوخته ام
شعر درباره قفل و کلید
می شناسمت
واژه های تو
کلید قفل های ماست
شعر در مورد قفل
فرسنگ ها هم که دور باشی
هوایت که به سرم بزند
می نشانمت کنار رویا هایم
دست های دلواپسم را
قفل می کنم به بودنت..
شعری در مورد قفل
بگذار قفل ها و کلید ها
کار خودشان را کنند
ما چرا باور کنیم درهای بسته ی بین خودمان را؟
چرا به جای گریستن به تنهایی اعتقاد نیاوریم؟
شعر درباره قفل
با هرچه عشق
نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود
راه تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست
که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو
می توان گشود
شعری درباره قفل
شایستگی کلید بود قفل بسته را
از سنگ، آب بی جگر آتشین مجو
نتوان به بال عاریه بیرون شدن ز خویش
در وادی طلب مدد از آن و این مجو
شعر درباره ی قفل
این جهان چشمست و او چون مردمک
تنگ می آید جهان زین مرد خرد
باز رشک حق دهانم قفل کرد
شد کلید و قفل را جایی سپرد
شعر قفل
بر لب تو لب نهاد زان شکرین لب شدی
خشک لبان را ببین چونک سقا یافتی
خواجه بجه از جهان قفل بنه بر دهان
پنجه گشا چون کلید قفل گشا یافتی
شعر قفل و کلید
قفل دل زنگ بسته ما
موقوف کلید بال عنقاست
اندیشه رزق، تنگ چشمی است
تا خرمن نه سپهر برجاست
شعر قفل دل
اندوه تو از دل حزین می دزدم
نامت ز زبان آن و این می دزدم
می نالم و قفل بر دهان می فگنم
می گردیم و خون در آستین می دزدم
شعر قفل و کلید
ای ساقی پیش آر ز سرمایه شادی
زان می که همی تابد چون تاج قبادی
زان باده که با بوی گل و گونه لعلست
قفل در کرمست و کلید در شادی
شعر قفل در
قفل وسواس است چشم من درین عبرت سرا
همچو مژگان عمر دربست و گشادم رفته است
سیر گل نذر جنون بیدماغی کرده ام
پیش پیش رنگ و بوها اعتمادم رفته است
شعر قفل و زنجیر
غیر چشم طمع آئینه محرومی نیست
حلقه بر هر دری این قفل مکرر زده است
محو گیرید خط و نقطه این نسخه وهم
همه جا کاغذ آتش زده مسطر زده است
شعر درباره قفل و کلید
گو پاسبان بخواب طرب زن که خسروان
دلها چو قفل بر در گنجینه بسته اند
مضمونی از خیال تأمل رمیده ایم
تقویم حال ما همه پارینه بسته اند
شعر در مورد قفل
بیشتر بخوانید :
شعر در مورد اسم امیر
شعر در مورد اسم پارسا
شعر در مورد اسم احسان
شعر در مورد اسم آرزو
شعر در مورد اسم امین
- ۹۷/۰۷/۰۹